مجنون نامه

دل نوشته های یک مجنون

مجنون نامه

دل نوشته های یک مجنون

دلـت کـه آرام نبـاشـد . .
خـنـده هـا و مـسـخـره بـازی هـایـت کـه هیـچ ..
بـیـخـیـالـی هـایـت هـم دردی دوا نمیـکـند..
کـافـیـست بـهـانـه اش جـور شـود ..
بــغـض امـان نمیــدهـد...
...

گـفـتـن دوسـتـتــ دارم هـا..
هـیـچ فـایـده ای نـدارد..
بـایـد آن هـا را..
روی سـنـگـفـرش خـیـابـان نـوشـتــ..
شـایـد رهـگـذری خـوانـد..
دلـش تـپـیـد..
مـانـد و نـرفـتــ ..
و گـر نـه..
گـفـتـن هـای مـن..
هـمـه را مـسـافـر کـرد ...
...

 زمستان
آبِ یخی بود
بر دلِ پاییز ..
که باور کند او برنمیگردد !
...



اگـر بـه زمـان هـای قدیـم بـرگـردیـم..
مـی دانـم …
مـن ، دخـتـر شـاه مـی شـوم..
و تـو ، پـسـر روحـانـی مـحـل...
بـه هـم نـمـی رسـیـم … هیـچ وقـت … هیـچ روز … در هیـچ سلـسـلـه ای ..
...


 آدم هـای تـنـهـا...
آرزوهـای کـوچـکـی دارنـد..
شـبـیـه ایـنـکـه کـسـی..
در خـانـه را بـه رویـشـان بـاز کـنـد ...
...


در ایـن دنـیـا..
بـایـد کـسـی بـاشـد کـه..
تـو بـرایـش دسـتــ بـه قـلـم شـوی...
...


ین روسری آشفته یک موی بلند است
آشفتگی موی تو دیوانه کننده است
.
بالقوه سپید است زن اما زن این شعر
موزون و مخیل شده و قافیه مند است 
.
در اوج مدل های مدرنیته امروز 
ابروی کمان دارد و گیسوش بلند است
.
پرواز تماشائی موهای رهایش 
تصویر رها کردن یک دسته پرنده است
.
دل غرق نگاهی ست که مابین دو پلکش 
یک قهوه ای سوخته , خیره کننده است 
...


ا همه‌ی بی سروسامانی‌ام
باز به دنبال پریشانی‌ام
.
طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی‌ام
.
آمده‌ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه‌ی طوفانی‌ام
.
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام
.
آمده‌ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام
.




کـاش تـو هـم عـاشـق بـودی...

آنـوقـتــ...

 بـاران کـه مـی بـاریـد...

بـه مـن نـمـی خـنـدیـدی و نـمـی گـفـتـی :

"دیـوانـه...

تـمـام تـنـتــ خـیـس شـده زیـر بـاران...

سـرمـا مـیـخـوری ..."

کـاش...

قـدری هـم نـگـران دل مـن بـودی...

که بـی دل تـو...

روزگـارش ویـران اسـتـــ....